زندگی آمد و رفتی ساده است
زنجیری بر گردن
زنجیری بر دست
خونباره ای متحرکیم بر روی زمین
که در غبار ِ گرگ و دندان
خون خاک را در خود حمل می کنیم
کلید ها گم شده اند.
شمع
در نزدیکی خاکستر ِ پروانه آب می شود
و ما در توهم عشق...
ناهمواری جاده ها
مملو از خرده استخوان ِ عابرانی است
که درحماقت خویش سرگران شده اند
عاقبت ِ عاشقان
به تیشه و کوه ختم می شود
بیراهه نرو
وصل همان نگاه اول است...
هژبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر