۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه




گروتسک ( 18 )

باغ ِ سبز
وعده اش را ترک کرده است
در ارتفاع سنگین کوه
سنگ ها، دسته جمعی خودکشی می کنند 
و حرکت بی بازگشت رودخانه ها
هراس دره ها را به دریا پیوند می دهد.

در غبار جاده ای بی سوار
نعل اسبی متلاشی شده است.
کبوتران درهیچ قتل عامی شرکت نمی کنند.

سوء ظن نور
پنجره ای دم کرده را خراش میدهد
و قلب دخترکی تنها
درآینه می شکند.

در شبی که تمامی ندارد
داغترین خواب ِ زمین
در من سر آمده است
تاثیر رؤیاهای حماسی ام
حضور تو را افزایش داده است
روزهایم چه ملال آور شده اند.

اشک هایم هنوز راه دریا را می جویند
باز کن چشمانت را...

هژبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر