۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه



- از این جماعت-


اخیرا درپی مطرح شدن حق زبان مادری از جانب سخنوری که عمرش را بر اعتلای زبان ملی ( فارسی) و ادبیات فارسی زبان نهاده همه روزه شاهد موج حملاتی ناسیونالیستی و گاها فاشیستی و احساسی که هرروز بر شدت و تندی این حملات افزوده می شود به ایشان آقای دکتر براهنی هستیم.. این جملات نه تنها از جانب گروهها، افراد و جمعیتهای وابسته به جریانات خاص و راستگرای بلکه از جانب هنرمندان و نویسندگان باصطلاح روشنفکر نیز دیده می شود. می توان گفت که این نوع بینش و برخورد با این مقوله ریشه در همان تفکر و سیستمی دارد که ژیل دلوز آن را تفکر "ساقه درختی" یا رشد عمودی ی اندیشه ، می نامد. در این سیستم، "ساقه" همه ی عناصر ِ درخت را تحت فرمان خود دارد. و متکی بر تک مرکزی است. بدین معنی  که حیات عناصر وابسته به مرکز که همان ساقه است می باشند و ازخود هیچ گونه استقلالی ندارند و رشد و نمو و حد و مرز آنها را ساقه تعیین می کند. و اگر از ساقه جدا شوند می خکشند و از بین میروند.
در این گونه بینش و رویکرد که بعنوان یک مثال نام برده شده، چه در سیاست و سیستم های حکومتی، دولت ها، مذهب، تشکیلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، قومی و قبیله ای، فردی و ..غیره حاکم بوده و می باشد. صاحبان این نوع بینش هرگونه تکثر گرائی و دمکراسی را بر نمی تابند  و همواره بر تک صدائی و تک گفتمانی و مناسبات مراد مریدی، و گله و چوپانی و ... تاکید دارند.
ما در طول تاریخ بخوبی شاهد سیطره این نوع تفکر و سیستم چه در شیوه حکومت داری و چه در مذهب و تشکیلات اجتماعی و سیاسی و حتا خانواده بوده و هستیم. اصولن اینگونه مراکز قدرت چه کوچک و چه بزرگ و چه سیاسی و چه غیر سیاسی هرگز تاب حضور دیگری و یا شنیدن صدای دیگر را نداشته و با آن با شدت تمام برخورد کرده و هر صدایی را در نطفه خفه کرده اند. 
اما امروزه تاریخ متحول شده است. و انسان عصر حاضر درحال گذار از این نوع سیستم و بینش تک گرائی و مقدس گرائی می باشد. انسان امروز بخوبی دریافته که سعادت بشری نه در تک صدائی بلکه درچند صدائی، تلورانس و تحمل و پذیرش دگرگونگی است. انسان امروز چند گونگی را نه تهدید  برای حیات خویش بلکه غنای بیشتر میداند. به همین خاطر برآن شده است تا همزیستی را جایگزین برخورد و ستیز با دیگرگونه ها نماید. در کشورهای پیشرفته این مسئله راحتتر جا افتاده و تجربه شده است. اما این تحول درهمه دنیا به یکسان رخ نداده. درکشور های جهان سوم بخصوص خاورمیانه ازجمله کشور ما که هنوز بر محور مرکزگرائی و تقدس مدهبی و مناسبات مرید و مرادی می چرخد ما هنوز شاهد خفه شدن صدای دیگر هستیم. این بینش نه تنها بینش قدرت حاکمه است بلکه به یک رویکرد عمومی و فرهنگی جامعه ما تبدیل شده است. و همه چرخه ی حیات اجتماعی ، فرهنگی و غیره ما بر این محور قدرت و تمرکز قدرت در دست یک نفر یا یک بینش غالب که در راس جامعه قرار گرفته است می چرخد. از همین روست که امروز ما شاهد این برخورهای تند و قمه کشی های لفظی و تهدیدها و تهمت ها به آقای براهنی که دهها کتاب به زبان غالب ( فارسی ) نوشته و حالا یک مطلب به زبان مادری نوشته هستم. 


با قمه کشی و تهدید و خفه کردن صدای متفاوت دیگران نه تنها به یکپارچگی ایران عزیزمان کمکی نمی کند و موجب اختلافات قومی و ملیتی دربین ملت نیک اندیش ایران می شود، بلکه ناقض توقع انتظارات عصر حاضر و روند تاریخ، دمکراسی و دوران پسامدرن آن می شود. 
آقای براهنی با طرح یک خواسته ی برحق که در راستای قوانین مدون حقوق بشر امروزیست با دلیل و برهان عالمانه علمی، فلسفی و تاریخی و با بی طرفی کامل به حق رسمیت شناختن زبانهای مادری درکشورمان که تنوع قومی و زبانی آن غیر قابل انکار است تاکید می کنند. که این خواسته نه به معنای حذف زبان فارسی و یا تجزیه ی خاک و اقلیمی کشور یک پارچه ایران بلکه به یک پارچکی آن نیز کمک خواهد کرد. مسئله این باشد ،ولی آن نباشد نیست. مسئله بودن همه است.
آن چیزی که ایشان مطرح می کند نه مسئله تجزیه طلبی، بلکه مسئله عبور از تمرکز گرائی و زبان دیکتاتوری و قدرتمدار و طلوع و گذار به تکثرگرائی است ، به معنای دیگر رفع غلبه گونه ای خاص بر گونه های دیگر است. موضوع حذف یکی به نفع دیگری نیست. بلکه برسمیت شناختن عناصر متنوع دیگر نیز بوده و موضوع دادن حق برابر به همه زبانهای موجود در یک همنشینی مسالمت آمیز در یک کلییت بنام کشور ایران است تا بتوان به این عناصرکه تا کنون به حاشیه رانده شده و سرکوب شده اند و حق ابراز وجود نیافته اند حق حیات داده شود تا از ظرفیت های زبانی آنها در راستای اعتلای فرهنگی کشور عزیزمان ایران بطور اخص و انسان بطور اعم بهره ای برده شود.
چیزی که ایشان مطرح می کنند داشتن باغچه ایست با گلهای رنگارنگ. نه یک گلدان در طاقچه و یک گل. نه زمستانی یک رنگ که بهاری که همه گلها حق رویش بیابند. 
هرزبان صدائی است با ویژگی ها و ظرفیت های خاص و منحصر و ارزشمند و کشور عزیز ما به لحاظ تنوع قومی و زبانی به مانند ارکستری است متشکل از سازهای متنوع. که تا کنون فقط یک صدا صدای غالب بر این ارکستر بوده و دیگر صداها فرصت نواختن نیافته اند. چرا باید دیگر صداها را خفه کرد و به آنها میدان و فرصت بازی نداد؟ چرا ملت مان را از همه صداها بهرمند نکنیم تا رنگین کمانی از زیبائی و زیبائیهای زبانی داشته باشیم. آیا اگر فقط یک ساز بنوازد بهتر است یا کل ارکستر؟ سرزمین فرهنگی ایران پهناور بهاریست از گونه های ارزشمند. بگذاریم بهاری رنگین داشته باشیم نه زمستانی یکرنگ و سرد. بگذاریم فرد فرد میهن مان خودش انتخاب کند که چگونه بیندیشد، بنویسد، بخواند و حرف بزند. زبان فارسی مُردنی نیست. زنده است و زنده خواهد ماند. زبان فارسی ما آنقدر مستحکم و شیرین هست که دادن فرصت به زبان های دیگر تهدیدی برای زبان فارسی ما نیست. کسانی که حق و فرصت بیان به دیگری نمی دهند چطور بخود می قبولانند که دیگران به آنها فرصت بیان بدهند. قدمت زبانهای موجود در کشور مااگرفرض کنیم که بیشتر از زبان فارسی مان نبوده کمتر نیستند. فقط آنها قدرت طلب نبوده تا دیگر زبانها را خاموش کنند.

این مسئله تازه ای نیست. امروزه ما درکشورهای پیشرفته اروپائی می بینیم که ایالت های مختلف با زبان خاص و محلی خویش می نویسند، می خوانند و تکلم می کنند. و چندگونگی زبانی و قومی هیچ مشکلی یا اشتقاق و یا تجزیه ای هم ایجاد نکرده بلکه گونه های متفاوت درکنار هم همزیستی می کنند. بطور نمونه کشور هلند هم زبان هلندی و هم درشمال آن زبان فریزلندی استفاده می شود. و دربلژیک، هلندی و فرانسوی صحبت می کنند، لوگزامبورگ سویس و کانادا و ... خیلی از کشورهای دیگر نیز ما نیز شاهد چند گونگی زبان هستیم. حتا در افغانستان دوزبان فارسی دری و پشتو بعنوان زبان رسمی شناخته شده اند. 

 ما امروز درعصر پسامدرن زیست می کنیم. درعصری که دیگر مرکزی قدرتمدار و رهبر و حاکم بر دیگران را نمی پذیرد. عصری که همه گونه های با حفظ هویت مستقل خویش می توانند درکنار هم و دریک هارمونی و دوستی حق حیات بیابند بدون اینکه یکی بر دیگری ارجح و یا غالب شود. موضوع دمکراسی در زبان است و پذیرش چند گونگی آن.

پس بیائیم دمکراسی و اعتقاد به دمکراسی را که همانا تحمل دگر اندیشه ها و همزیستی با تفاوت ها و چندگونگی است از خود شروع کنیم. و با بردباری از نگاهی پسامدرنی و مترقی با این موضوع نگریسته و به بدور از احساسات ناسیونالیستی و راستگرایانه و قدرتمدارنه و هر نوع مرکز گرائی بر این مقوله و سخنان ایشان تامل کنیم.



http://iranglobal.info/node/14204