۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه


گروتسک (23 )


برنامه فردایم را تنظیم کرده ام.
صبح نه خیلی زود بعد از انفجار بمبی در بازار بغداد بیدار خواهیم شد.
تا زن همسایه ام سطل کاندوم های پلاسیده اش را بیرون می گذارد،
صبحانه ای آماده می کنم
موقع نوشیدن چای به صدای سرفه های مرد پست چی که هر روز پاکت های استرس را در صندوق های آپارتمان می اندارد گوش می دهم.
با جرقه انفجاری در کوچه های حُمص سیگاری روشن می کنم
بعد
صدای گوز تنهائی پیرمرد طبقه بالا یادم می اندازد که
چند کودک هم در شام مسموم شده اند
راس ساعت 10:39دقیقه
باید در ایستگاه حاضر باشم تا اتوبوسی که پر سکوت انسان است
خودم را درتراکم بیگانگی مسافران فرو کنم.
میدانم که باز
بوی سیر شب گذشته هنوز از دهن پیر زن کوبائی را باید تا ایستگاه مقصدم تحمل کنم
و مواظب عطش چشمان دختران بلوندی باشم که همواره
در معرض انفجارند..
همه تروریست شده اند.
نباید ایستگاهم را دوباره رد کنم.
باید درست مقابل برج بلندی که دیروز مردی خودش را پائین انداخت پیاده شوم.
بعد ازجلسه مذاکره دولت و اپوزیسیون در مورد افزایش صرفه جوئی ها و حدف سوبسیدی ها برای بیماران از کار افتاده
به محل کارم می رسم.
تا به پشت میزکارم رسیدم ، مثل هرروز
اول سیر پرنو نگاه کنم. بعد فیلم سر بریدن کافران مسیحی را در تونس ، سوریه وچاقو فرو کردن توی کون ِ قذافی را
نیمه ظهر بعد از خبر
به آتش کشیدن مدرسه دختران در اوروزگان یا قندهار
ساندویچ سردم را دربیارم و تند تند از گلویم فرو بدم
بد هم نیست در این فاصله از یوتوب صحنه های تصادفات چینی را نگاه کنم.
تا در هند به چند دختر تجاوز می کنند،
به دستشوئی بروم و سر راه یک فنجان پلاستکی یک بار مصرف قهوه کهنه هم بردارم.
خیلی پرونده روی دستم مانده. شکایت ها از فقرافزایش یافته.
باید ظرف آشغال را هم خالی کنم.
همزمان با مراسم تحلیف موگابه
به قیمت ارز هم نگاهی بیندازم.
باید به مجله زن روز هم زنگ بزنم و اشتراکم را خاتمه بدم.
فیسبوک که دارم...
در موقع استراحت فرصت خوبیست
تا همانجائی که دیروز آن مرد روی زمین پخش شد. بروم و به بهانه کشیدن سیگار شاید دختر همکارم را به نوشیدن قهوه ای در کافه های مقابل دعوت کنم.
فقط امیدوارم که موقع نوشیدن قهوه باز با محتویات دماغش مرتب پشت سر هم توی دستمان روی میز نچپید.


هژبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر