۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه


گروتسک ( 17 )

حفره ی مرگ 
از خطا ها پر شده است.
هستی
پر از حفره هائی نامتعارفی است
که با هیچ خطایی پر نمی شوند.
در قطعیت کوچه ها
هیچ در بسته ای صدای غریبه را راه نمی دهد
صدای دلم پشت در مانده است.

روزنه های نور
نسبیت را ازچشم هایم عبور می دهند
چه انعکاس متفاوتی است دیدن.

خوابهایم با زنجیرهای شب حلق آویز شده اند
ودر پایان ِ رؤیاهایم
سایه ای تنها ، روی دستم می ماند.
در کجای زندگی باقی مانده ام؟

صدای شکستن شاخه ها می آید...


هژبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر