۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۵, سه‌شنبه


عزیز دلم هرروز ازخودم می یرسم که آیا این فاصله‌ی لعنتی روزی تمام خواهد شد و ما درآغوش هم آرام خواهیم گرفت؟ نمیدانم اگر طاقت، همان حوصله باشد که حوصله‌ی من تمام شده است. عشق تو بلایی به روزم آورده است که نمی توانم به هیچ کس دیگری فکرکنم. به وضعیتی رسیده ام که هیچ چیز جزاندیشیدن به تو برایم جذابیت ندارد. این غریزه‌ی لعنتی هم نه اندوه می شناسد و نه موقعیت، ازخود ارضایی هم خسته شده ام. دکترها می گویند اگربا این رویه پیش بروی، چاره ای نداریم جزاینکه تورا جزو معتادان جنسی بستری کنیم.
برای رهایی از آن بارها به کلیسا رفتم و پیش پدر روحانی اعتراف کردم و از او کمک خواستم، انجیل مقدس جیبی ای را به من داد که باخودم حمل کنم تا هروقت درآن وضعیت قرارگرفتم بخوانم، مطمئنم کرد که مریم مقدس خودش کمکم خواهد کرد. هنگام بدرقه ام از روی شانه پدر، تمام حواسم به خواهر روحانی جوانی بود که مقابل محراب داشت شمع ها را روشن می کرد و جوری نشسته بود که من می توانستم فرم وشکاف باسن اش را از روی آن همه لباس زُمخت ببینم. آه عشق من وقتی کارش تمام شد و بطرف ما برگشت، صورت نورانی اش درشعاع آن شمع ها، گوئی خود مریم مقدس بود که ازقالب آن مجسمه‌ی گچی بالای محراب پائین آمده بود. برای چند لحظه همانجا بی حرکت ایستاد و با آن صورت کودکانه و معصومش درحالیکه تبسمی شیرین به لب داشت، به من خیره شده بود. وقتی که جلو آمد و ازکنارمان رد شد، رایحه‌ی عطر گل رز تمام هوش وحواسم را باخود برد.
از آن روزهمه اش باخودم فکرمیکنم که این خدا باید آدم دیوانه و بی رحمی باشد که چنین ظلمی را بردختری
به این زیبایی ومعصومی روا داشته تا ازهمین سن و سال ِ کم تا آخرعمرازلذت هماغوشی، سکس و بوسه های عاشقانه محروم کند و مجاز نباشد تا طبیعت خودش را تجربه کند. چطور یک خدا می تواند چنین ظلم بزرگی را عبادت بداند. خدا نه تنها اورا، بلکه جوانی دیگررا نیز ازاین همه زبیایی وعشق این دختر محروم کرده است. وقتی فکر می کنم که باید تا آخرعمردرهمین کلیسا وهمین لباس یک رنگ و فرم را بپوشد وتجربه کندقلبم برایش می گیرد. شنیده ام که آنها هم مثل من هرکدام شبها دریک اتاق تنها می خوابند. میدانید این چقدر وحشتناک است؟فقط من میدانم که فرق ِ اتاق ِ آدم ِ تنها با قبر، فقط یک لامپ است عشق من. این خیلی وحشتناک است که دختری به این زیبایی تا آخر عمرهرشب در یک قبر تنها بخوابد.
حالا اعتراف می کنم که هروقت بوی گل رز را حس می کنم چهره‌ی معصوم اورا به خاطر می آورم. بگذار اعتراف هم بکنم که چندباردرهنگام خود ارضایی هایم به او فکر کردم. میدانم که اینرا جزو خیانت نخواهی دانست. می توانم برایت روی همین انجیل مقدس دست بگذارم و سوگند یاد کنم که دراین همه مدت دوری با هیچ زنی همخوابگی نکرده ام. گاهی فکر می کنم که سکس انتقامی ست که انسان بخاطر رنجهایش از زندگی می گیرد وخودارضایی انتقامی است ازخود، یک جور مازوخیسم بدخیم است.
نمی خواهیم فکر کنی که من مازوخیسم گرفته ام. اگرچه تنهایی مادر همه‌ بیماری هاست. و وقتی طولانی بشود مزمن میشود. اما جای نگرانی نیست. تنها کاری که می توان کرد این که هردو دعا کنیم که این فاصله‌ی لعنتی هرچه زودتر تمام شود و ازاین همه بلا که از تنهایی به انسان هجوم می آورند رهایی یابیم. حالا من هریکشنبه به کلیسا می روم. اگرچه تا کنون کمکی احساس نکرده ام اما همین که میروم و ساعاتی درآن فضای روحانی می نشینم خودش کم نیست.
هژبر


مجموعه گروتسگ

هر عصر ادبیات خویش را تولید می کند، اما  نه به این معنا که ادبیات چونان آئینه ای منعکس کننده ی واقعیات عصر خویش است، بلکه به معنای کنش های زبانی و تاثیر تحولات هر عصر بر زبان و ظهور شیوه ها و ساختارهای زبانی( ادبی، هنری ) است.
از آنجا که زبان پدیده ای پویا، غیر ثابت و همواره در حرکت و نوشدگی است، با گذشت زمان، زبان نیز حرکت می کند و در این حرکت است که شیوه های زبانی تازه نیز کشف و ظهور می کنند.
گروتسگ ( Grotesque ) اگر چه موجودی افسانه ایست که ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد، اما تا دو سه قرن اخیر به مثابه یک شیوه ی خاص زبانی ( ادبی و هنری) به آن توجه نشده بود. درحالی که ادبیات گروتسگ بعنوان نوعی نگاه به هستی و هستنده و روابط آنها همواره در طول تاریخ بشر، آگاهانه یا ناآگاهانه در تولیدات زبانی ( آثار هنری و ادبی ) وجود داشته است.
در قرن بیستم «ولفگانگ کایزر» نویسنده و منتقد آلمانی در سال 1957 کتابی تحت عنوان «گروتسگ در ادبیات و هنر» آنرا به مثابه یک شیوه و گونه زبانی مطرح و توجه جامعه ی ادبی و هنری را به بطور جدی به آن جلب کرد. از نظر او گروتسک تجلی دنیای پریشان و از خود بیگانه ی روزگار ما در دو قرن بیست و بیست و یکم است که سالهای زیادی را در جنگ های عالم گیر، ویرانی ها، تحولات، مهاجرت ها، مدرن شدن ها و تغییرات عمیق و سرگیچه آور تکنولوزیکی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن سپری کرده است..
گروتسگ که در اصل به غول ها ( دیوهای ) اسطوره ای ِ انسان نما گفته می شود که در غارها زندگی می کردند، موجودی است با هیبتی هراس انگیز، مضحک و مشمئز کننده و قیافه ای با اشکال عجیب و غریب، مسخ شده و تغییر شکل یافته، غیرعادی که چهره ای انسان نما با اعضایی متضاد، مضحک و مسخره که اندامهایش هیچ تناسب منطقی با هم ندارند. او جثه و ترکیبی نیمی انسان و نیمی حیوان دارد. موجودی است اهریمنی، هیولایی، ترکیبی اغراق آمیز از زشتی، زیبایی و طنز. غولی با هیبتی هم ترسناک و درعین حال دیدنی و هراس افکن و هم مجذوب کننده، رفتار گروتسک غیر قابل پیش بینی و غیرعقلانی و غیر قابل اعتماد است. ساختاری است كه تركيبی از افكار متضاد را در خود نهفته دارد.
 بعضی منابع گروتسك را سبكی هنری، ادبی دانسته اند كه دارای ويژگی هایی مانند «عناصرِ شگرف، اغراق آمیز، اروتیک، ترسناك، كمیک و طنزآميز است» از این رو گروتسک امروزه دیگر برای ما تنها آن معنا و مفهوم اسطوره ای (دیو ها و هیولاها ) را ندارد، بلکه بعنوان یک بینش و رویکرد یا وضعیت، موقعیت و حالت در زندگی و رفتار فردی یا جمعی بشر و جامعه، از همه مهمتر بعنوان یک سبک و روش ادبی و هنری نیز می تواند باشد.
« باختین »تعریفی از گروتسک را از کتاب رئالیسم رنسانس می آورد و آن را تعریفی ممتاز می نامد:« در گروتسک زندگی در همه درجات آن پیش می رود، از نازلترین، راکدترین و بدوی ترین تا عالی ترین، پرجُنب و جوش ترین و معنوی ترین درجات آن. این حلقه متنوع اشکال گوناگون شاهدی است بر یکه بودن و یگانگی شان. گروتسک همه چیز را گرد هم جمع می کند و آشتی می دهد، عناصری را که طرد شده اند دور یکدیگر گرد می آورد و همه ی مفاهیم متداول را رد می کند. گروتسک در هنر با مبحث پارادوکس در منطق مرتبط است. در نگاه نخست، گروتسک صرفن شوخ و سرگرم کننده است. اما واقعیت این است که ظرفیت های عظیمی دارد.»
« رابرت سی. اونز» نیز با عنوان «عناصر گروتسک در مسخ کافکا» به این اشاره دارد که رسیدن به مفهوم دقیق گروتسک به مثابه یک پدیده و یک جریان هنری، امری دشوار است. او از قول «جفری هارپم» می آورد که «گروتسک لغزنده ترین مقوله زیبائی شناسی است. گروتسک یعنی: «خنده، حیرت، دلهره، یا تنفر».
اگر چه هرگز نمی توان تعریفی روشن، دقیق و قطعی از گروتسک بدست داد و درحقیقت گروتسک یعنی همان پدیده غیر یکدست و غیر ثابتی که در هر مورد  متفاوت است از این رو غیر قابل تعریف است. گروتسک دقیقن نقطه مقابل پدیده های قابل تعریف است، اما با این اوصاف، وقوع تحولات هول انگیز و هراس آورِ دوران کنونی ما نیزکه با سیاست های افراطی و خشونت گرایی قدرتها، برخوردهای نظامی، اجتماعی، قومی گروهی و فردی در عریان ترین و قهرآمیزترین شکل آن که در دو سه دهه ی اخیر شاهد آن هستیم و ظهور پدیده ها و گروههای کشتاری مانند داعش، طالبان، القاعده و.. وقوع حوادث و ظهور گروهها و دستجات فاشیستی و نژادپرستانه در کنار کمک های بشر دوستانه مردمی، ماشین های جنگی و غرش جنگ افزارهای کشتار جمعی. ترور و نا امنی اقتصادی و اجتماعی، فرار و مهاجرت و آوارگی ملتها، سیل مهاجرت و خودکشی و دگرکشی و افزایش تنهایی، بحران هویت و از هم گیسختگی نظامهای اجتماعی، خانواده و سنت ها در کنار تولیدات فرامُدرن صنعتی و تکنولوژیکی ( الکترونیک ) و فوران زیبایی شناسانه ی تولیدات هنری و ادبی. موج رو به افزایش زیبایی گرایی، نمایش زیبایی و زیبا نمائی ها، مسخرگی و کاریکاتور نمایی های طنزآمیز تصویری، شیوع اروتیسیم و افزایش میل به آن در کنار آمار رو به افزایش تنهایی، بصورت فردی و گروهی. گسترش علم و دانش فضائی در کنار افت میزان مطالعه و دانش عمومی و انعکاس روزمره همه ی این تحولات همراه با رخدادها و حوادث نابهنجار و هولناک روزانه در زندگی فردی ما،. تعریف دیگری نمی توان از آن بدست داد جز این که جهان در پروسه ی تکامل اجتماعی در این عصرپسامدرن به عصر گروتسک رسیده است و ما اکنون در دوران نابهنجار گروتسک زندگی می کنیم و بدون شک این تحولات گروتسک نه تنها بر روند هستی، زندگی اجتماعی، روح و روان، علاقمندی، دلبستگی ها، امید و یاس، شادی و غم و احساس انسان امروز که بر هنر و ادبیات نیز تاثیر جدی داشته است.
و اما منظور از گروتسک در ادبیات نه به لحاظ موضوعی و یا طرح و پرداختن به موضوعات گروتسک، بلکه به لحاظ ساختار ادبی و زبانی ( کارکردها و ویژگی های زبانی ) گروتسک است. یا به زبان دیگر (بوطیقای گروتسک). اگر گروتسک را بعنوان یک شیوه و گونه ی زبانی در عرصه ی سخن بشناسیم. بدون شک به وِیژگی ها و کارکردهای زبانی آن نیز توجه خواهیم نمود.
گروتسگ برای گفتن نیست بلکه به گفتن وا میدارد. در یک اثر گروتسک هم به لحاظ زبانی و هم موضوعی و روائی یکدستی وجود ندارد و اصولن گروتسک یعنی عبور از یکدستی در زبان تثبیت شده،  عبور از موقعیت ها و واقعیت های موجود زبانی آشنا، کشف و تولید موقعیت و واقعیت های تازه زبانی. در گروتسک هر قطعه با قطعات دیکر متن و نوشتار بی ارتباط و غیر وابسته است. گروتسک از هیچ منطقی پیروی نمی کند. گروتسک متن یا پاره متنی است که نه با کلمات بلکه با کاربُرد آنها نوشته می شود. گروتسک به هیچ پرسشی پاسخ نمیدهد بلکه به پرسیدن وامیدارد. گروتسک به دنبال کشف حقیقت نیست. بلکه حکیمانه به جستجوی حقایق متکثر وامیدارد. گروتسک متن یا پاره متنی است که مخاطب آنرا تکمیل می کند. گروتسگ درپی انتقال هیچ پیام و یا معنای مشخص و نهائی به مخاطبش نیست، اما بی معنایی هم نیست. گروتسک معنایش را هر مخاطب آن برحسب دانش، سن، جنسیت، تجربه، زمان، مکان آن بطور متفاوت، متغیر و متکثر تولید می کند. گروتسک یعنی عبوری اندیشمندانه و حکیمانه از عقلانیت، تقدس گرائی و سیری است درحوزه ی نسبیت. گروتسک چیدمانی است که در آن تناقض ها و تفاوتهاست، به همنشینی مسالمت آمیز رسیده و به یاری هم شتافنه اند. گروتسک، تصویری خلاقانه است که در آن زشتی در کنار زیبایی بها و ارزش می یابد. گروتسک یعنی متنی باز که از هر سطر آن میتوان شروع و یا در هر سطر آن متوقف شد. به زبان دیگر جملات، سطرها، قطعه ها درعین همنشینی در کلیت متن از استقلال وجودی برخوردارند. جدا کردن جمله، سطر یا قطعه صدمه ای نه به او میزند و نه به کلیت متن. گروتسک تصویر خلاقانه رویاروئی تنهایی انسان با هیولای جهان و هویت منفرد بشر در زمانه اکنون است.
هژبر / دن هاخ
 ...