۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

وقت رفتن

هستی از من گریخته است
و زندگی هر روز در من خودکشی می کند
و بادهای
این غروب دلتنگ
دیگر سایه  ام را نمی جنباند

تنها مانده ام
وقت رفتن است رفیق
وقت رفتن
بی کفش و
بی صدا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر