هژبرمیرتیموری
صفحات
صفحهٔ اصلی
پاره متن های کوتاه
غیر موزون
داستان وحشی
شوهر ایدآل
آلبوم خیال
بومی سروده ها
مجموعه قصه سیکل
ترجمه
کوهدشت نامه
مجسمه ها
نقاشی
بودن یا نبودن
پاره متن ها
رمان - ونوسی در غبار
۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه
وقت رفتن
هستی از من گریخته است
و زندگی هر روز در من خودکشی می کند
و بادهای
این غروب دلتنگ
دیگر سایه ام را نمی جنباند
تنها مانده ام
وقت رفتن است رفیق
وقت رفتن
بی کفش و
بی صدا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر