- توباز میگردی -
بدیدم من به رویا یی شبانه باز می گردی
تبسم برلبانت،
عاشقا نه باز می گردی
تو با یک دامن
ازگلها و شبدرهای صحرایی
به چا لاکی، به شور
ِکودکانه بازمی گردی
گرفتارشب است کوچه،
هنوزم آ سمان ابری
بپایان می رسد این شب به خانه بازمی گردی
بپایان می رسد این شب به خانه بازمی گردی
دهان باغ بی نغمه ،
زدوری ِ توای بلبل
بدان ای مرغ خوش
آوا، به لانه باز می گردی
تودربندی و در دا م
بلا ئی، چون قناری ها
چنین است و چنین
بوده زمانه باز می گردی
بلند آوازه می رانی
، تو در امواج فرداها
غزل خوان ، فارق ازجور ِ زمانه بازمی گردی
غزل خوان ، فارق ازجور ِ زمانه بازمی گردی
ستبراست قامت ِ افرا
و، پربار است این بیشه
به زخم ِ خنجر و تیشهِ ، جوانه باز می گردی
به زخم ِ خنجر و تیشهِ ، جوانه باز می گردی
به درگاهم همی با
شور آواز و ترا نه
به میدانم توبا رقص
وچغانه بازمی گردی
زتنهائی، نشسته در نگاهت
نا امیدی ها
مشونومید، این خط،
این نشا نه، بازمی گردی
همه امید وارانت ،
دوچشم جان به ره دارند
به گرماغوش ِ باز ِ
ما درانه باز می گردی
همی بینم ترا درآسما
ن ِ پاک فردا تو
بسویم چون
پرستوازسمانه بازمی گردی
ا گرچه این خزان درغارتست و باغ در زاری
به یُمن ِ خاک ِ ریشه توجوانه باز می گردی
هژبر- دن هاخ 22-9 -1011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر