۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

توباز میگردی


- توباز میگردی -

بدیدم من به رویا یی شبانه باز می گردی
تبسم برلبانت، عاشقا نه باز می گردی

تو با یک دامن ازگلها و شبدرهای صحرایی
به چا لاکی، به شور ِکودکانه بازمی گردی

گرفتارشب است کوچه، هنوزم آ سمان ابری
بپایان می رسد این شب به خانه بازمی گردی

دهان باغ بی نغمه ، زدوری ِ توای بلبل
بدان ای مرغ خوش آوا، به لانه باز می گردی

تودربندی و در دا م بلا ئی، چون قناری ها
چنین است و چنین بوده زمانه باز می گردی

بلند آوازه می رانی ، تو در امواج فرداها
غزل خوان ، فارق ازجور ِ زمانه بازمی گردی

ستبراست قامت ِ افرا و، پربار است این بیشه
به زخم ِ خنجر و تیشهِ ، جوانه باز می گردی

به درگاهم همی با شور آواز و ترا نه
به میدانم توبا رقص وچغانه بازمی گردی

زتنهائی، نشسته در نگاهت نا امیدی ها
مشونومید، این خط، این نشا نه، بازمی گردی

همه امید وارانت ، دوچشم جان به ره دارند
به گرماغوش ِ باز ِ ما درانه باز می گردی

همی بینم ترا درآسما ن ِ پاک فردا تو
بسویم چون پرستوازسمانه بازمی گردی

ا گرچه این خزان درغارتست و باغ در زاری
به یُمن ِ خاک ِ ریشه توجوانه باز می گردی

هژبر- دن هاخ 22-9 -1011


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر