۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه





دور از چشم ِ جهان
سبزه ای را خواهم کند 
و
به خشک ترین تکه ی خاک، گره خواهم زد
و در آفتابی ترین شیشه ی صبح
خورشید را دست خواهم کشید
و انگشت اشاره ام را
در کاسه ای آب فرو خواهم برد
و عمق هستی را لمس خواهم کرد
در لبه ی ظهر
زبانم را به گرد زندگی می چرخانم
تا
لکنت اندیشه را برای غروب های حزن آلود
هجی کنم ...

مسافری در راه است
که
کسالت صدها منطق را به کلاهش تعبیه کرده است.
طپش جاده
قلب مورچه های خیالم را می لرزاند

کاش بی پرده می شد زیست....

هژبر




-----------------------------------



این لایه ی نازک ِ تمدن 
که بر پوست زمین شکل گرفته است
در حباب ِ کدام اندیشه بود
که ترکید 
در نگاه ِ جهان
امروز.

رسولان پیله ورانی بیش نبودند
برای تن ِ عریان ِ مرگ
که زیستن را مهیب کرده است.

مانده ام
رختخوابم را کجای این زمین پهن کنم...

هژبر




-------------------------------------------------

به چیزی بنام شعر اعتقاد ندارم. چون آن اتفاقی که می گویند فقط در شعر می افتد، در هرگونه نوشتار دیگر می تواند اتفاق بیفتد. مصالح همه ی نوشتارها کلمه است و هر نوشتار ، تولیدی است زبانی. فقط به دلیل کوتاه و بلند کردن سطور نمی توان گونه ای را تافته ی جدا بافته دانست...از این رو نوشتار بلند را متن و نوشتار ِکوتاه را از هر گونه اش ( موزون و غیر موزن) پاره متنی بیش نمی دانم.
متن های ( نوشتاری، دیداری، شنیداری ) در این صفحه بجز مقالات بیان حال، روحیات، نیت و باورهای فردی و شخصی من ( مولف) نیست. باورم بر این است که هر نوشتار، یک نوشتار ِ ادبی است اما میزان ادبیت هر نوشتار را بازیهای زبانی ِ و خلاق ِ فردی هر چیدمان ( نوشتار) تعیین می کند. برای متون کلاسیک همان قدر و اهمیت و حق حیات قائل هستم که برای متنون پس از آن(مدرن – پسامدرن). هیچ گونه نوشتاری را بر گونه دیگر ارجح نمیدانم. برای همین در نوشتارهایم. برآنم تا برخلاف عده ای که مثل کارخانه تولیدی فقط به تولید یک کالا مشغولند ( موزون سرا، غزلسرا، نیمائی، سپید و حجم و...غیره.) که اغلب از زبانی یکدست و قواعد آشنای دستوری پیروی می کنند. با باور به عدم یک دستی و گریز از قواعد دستوری و آشنا در زبان تولیداتی متنوع از هرگونه ( کلاسیک – غیر کلاسیک) و کمی و کیفی تولید یا در یک نوشتار همنشین می کنم.
با توجه به تکثر معنا در متن( نوشتار) برآن نیستم تا بواسطه ی نوشتارم معنایی، یا پیامی خاص و از قبل تعیین شده را به مخاطب انتقال دهم. و نوشتار را بنا بر باور ِ « دریدا » وسیله ی مناسبی برای آن نمیدانم. و معتقدم که بدون حضور خواننده هیچ متنی شکل نمی گیرد.
با توجه به اصل نسبی گرائی و عدم قطعیت موضوع ِ نوشتار برای من اهمیت و اعتباری ندارد و تعیین کننده نوشتارهای من نیست. بلکه کارکردهای زبانی مورد نظر من است. و موضوع صرفن بهانه ای برای بازی هایم می باشد.
به لحاظ فیزیکی و فردی خودم را اهل ِ زمین میدانم و به مقوله ی قراردادی و انسان ساخته ای بنام وطن اعتقاد ندارم. و احمقانه یک تکه از زمین یکپارچه و یک جنس را مقدس تر از بقیه تکه هایش نمیدانم. چرا که هر کجا آدم باشد آنجا وطن من است. ایران و تحولاتش برای من همانقدر اهمیت دارد که افغانستان ، زیمبابوه و ماداگاسکار و برزیل و هلند و یا هر جغرافیای انسانی و اجتماعی دیگر. این که چرا به فارسی می نویسم؟ چون زبانیست که با آن خواندن و نوشتن را بهتر از زبان های دیگر میدانم. اصل گفتن است و خواندن و نوشتن.

هژبر





---------------------------------------------


آتش ابراهیم 
اندیشه ی تمامیت خواهی ، یکدست طلبی، تک اندیشی و حذف تفاوت ها از زمانی آغازشد که ابراهیم طبر بدست به بت خانه که نمادی از بستر دمکراتیک و تحمل دگربودگی و همزیستی مسالمت آمیز تفاوت ها در کنار هم بود رفت و بت ها را که هر کدام سمبل گونه ای و باوری متفاوت با ویژگی های خاص خویش بود را ویران و حذف کرد تا فقط یکی را بر همه جایگزین کند و از آن پس انتخاب کفر شد و تسلیم تنها گزینه برای سعادت گردید.. و اینطور شد که تمامیت خواهی و جنگ برای حذف دگربودگی و جایگزینی به هستی بشر راه یافت به وسعت تاریخ کشت و قتل و عام کرد. می کشد و قتل عام می کند هنوز...

هژبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر