گروتسک ( 21 )
بوسیدن ِ لبان ِ شعر
کاغذ را شرمگین می کند.
در گرگ و میش ِ خیال
قطعیت ِ واژگان ِ زمینی
بر لبان ِ شاعران ترک بر می دارد
هیچ متنی سیاه و سفید
خشکی زمین را مرطوب نمی کند.
تپه ها راز آفتاب را خوب می فهمند
و سنگ همواره ، مفهوم تنگ ِ خودش را حفظ می کند
در حادثه ی تصادف ِ ماه و دریاچه
شب ، پراز ارواح ِ فراری است
که سپیده دمان، دروغ ِ خود رابه دریا می افکنند.
و سحرگاهان
اخترانی که در سینه خدا آویزانند
به زمین مهاجرت می کنند.
جیر جیرکان هوشیار
سقوط سیارک های خاکی را برای جهان اعلام می کنند.
زمین ، پهنای نوشتن است
بنویس رنگ به رنگ
و بخوان وجب به وجب پستی و بلندی هایش را...
هژبر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر